جیمین فیک زندگی پارت ۲۰#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۰#

ویو ات
سعی کردم فراموش کنم . رسیدم خونه.جیمین رفت حموم و منم منتظرش بودم. به حوله دور کمرش اومد و بعدش من رفتم حموم. در حموم که اومدم دیدم هنوز لباسش رو نپوشیده و اومد سمتم.

ات: قشنگم چرا لباست رو نپوشیدی

جیمین: بیبی گرلم چرا ناراحتی

ات: ناراحت نیستم یکم عصبیم چیزی نیست

جیمین: میخوایی آرومت کنم یا اروم کنم

اومد سمتم و لب.ام رو بوسید . بعدش رفت سمت گردنم و ما.رک میزاشتو من رو برد سمت تخت
(متاسفانه باید بقیش رو با ذهن خودتون تصور کنید )

ویو جیمین فردا
بیدار شدم و بازم دیدم ات کنارم نیست . حتمی دوبار رفته سر کار، رفتم صبحونه خوردم و یکم فیلم دیدم. حوصلم سر رفته بود. . تو عمارت چرخ میدم و با سگ ات که اسمش وودی بود بازی میکردم ( اسلاید ۲ وودی ) شب شده بود ولی ات هنوز نیومد.

ساعت ۹ شب بود که تهیونگ زنگ زد.

جیمین: الو هیونگ

تهیونگ: به سلام جیمین چطوری

جیمین: خوابم تو خوبی که خبر

تهیونگ: ات حالش خوبه

جیمین: آره عالیه

تهیونگ: راستی هیونگ ما امشب می‌خواستیم بریم کلاب و من قراره از مانی خاستگاری کنم.

جیمین: تو کلاب؟ بعد الان دیر نیست؟

تهیونگ: نه داداش ما قراره تا صبح اونجا باشم بقیه هم هستن

جیمین: باشه ولی ات هنوز نيومده

تهیونگ هر وقت اومد بیا

جیمین: باشه. خداحافظ

تهیونگ: خداحافظ

سراغت ۱ شب شده بود اما هنوز خبری از آن نبیند و گوشیش هم خاموش بود. خیلی نگران بودم که صدای در اومد. سریع رفتم دم در و با چیری که دیدم خشک شدم ...


میدونم خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید و اگر نظری راجب این فیک دارید حتمی بگید خوشحال میشم
دیدگاه ها (۶)

جیمین فیک زندگی پارت ۲۱#

جیمین فیک زندگی پارت ۲۲#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۹#

جیمین فیک زندگی ادامه پارت ۱۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۹#

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط